- ممکن است بگوییم عرف یعنی آنچه بنا بر انگیزه غیر عقلایی انجام میدهند اما بنای عقلایی یعنی آنچه بر انگیزه عقلایی انجام میدهند؛ در صورت اول عرف معنایی عام دارد و رابطه عموم و خصوص مطلق با بنای عقلا دارد اما بنا بر صورت دوم رابطه عرف و بنای عقلا تباین است.
- چهارمین تفسیری که از این نظریه اول ارائه شده این است که بگوییم وجوب اتباع از باب این است که این تطابق آراء برای رعایت یک مصالح و مفاسدی است و وجوب اتباع هم از باب این است که باید آن مصالح و مفاسد را رعایت کرد و وجوب اتباع ناشی از رعایت مصلحت و مفسده است. این تفسیر در حقیقت تغییر در کل معادلات است.
- و اینکه بگوییم حسن و قبح فقط درجایی است که تطابق آراء باشد به نحویکه بگوییم اگر تطابق آراء نباشد حسن و قبح از قاموس ذهن بشر رخت بربندد؛ اینطور نیست.
- نظریه دوم این است که کسی حسن و قبح را تابع قانون بداند. تفاوت این نظریه با نظریه قبل در این است که در نظریه قبل گفته میشود حقیقت حسن و قبح عبارت است از تطابق و توافق عرف با عقلا که امر شکل گیرنده به شکل طبیعی است. در نظریه دوم گفته میشود حسن و قبح حتی تطابق آراء هم نیست.
- در دموکراسیهای مبتنی بر اکثریت سه نظریه کلی وجود دارد: نظر اول این است که اکثریت اقرب الی الواقع است اگر نگوییم واقع را کامل نشان میدهد. نظریه دوم این است که اقرب الی الواقع در آن نیست و آنچه مدنظر است این است که اسهل الطرق است برای نظام جامعه بهعنوان رافع تحیر و نظریه سوم که شاید بیشتر باشد این است که شبیه اصول محرزه است یعنی ایصال الی الواقعی فیالجمله است و رافع تحیر هم خواهد بود.
در هجدهمین جلسه از مباحث درس خارج فقه روابط اجتماعی، استاد معظم آیت الله اعرافی به بیان تفسیر چهارم آیت الله حائری بر نظریه اول و نقد آن و در ادامه به بیان نظریه دوم میپردازند که لازم است جهت بهرهمندی از تفصیل مطالب مذکور صوت جلسه این درس را استماع فرمایید.